شاله راه جاده ای به عمق خاطرات!


شاله راه جاده ای به عمق خاطرات!

اشاره :

چند وقت پیش با یکی از دوستان در خصوص علی عبدلی بحث و تبادل نظر می کردیم. اینکه عبدلی همانند دو کفه ی یک ترازوست . کفه ای به نام عبدلی پژوهشگر ، کفه ی دیگر عبدلی شاعر. در همین گیرو دار مدتی هم هست در کانال تلگرامی اش شعر شاله راه بروز رسانی شده است  که آخرین خط سیر آن صدای خود شاعر است .قبل از این که به نقد شعر«شاله را» بنشینم باید سخنی کوتاه داشته باشم با خوانندگان فهیم مان که در این دو دهه در میان شان زیسته ام .

همانگونه که برای امثال خشتاونی ها و رضایتی ها وسایر بزرگان تالش قائل به احترام هستم مطمئنن بدون حُب و بغض برای عبدلی و حتا مسرور به عنوان یک معلم احترام قائلم . اما وقتی در حریم قلم و نقد و بحث که وارد شوم تا حدودی پرده ها را کنار خواهم زد.چرا که شخصن بر این باورم در فرهنگ و هنر و ادبیات نباید نان قرض داد و در این دو دهه در مکتبی بزرگ شده ام که به فراخور قابلیتم یاد گرفته ام  در جامعه ای که نقد و نظر نباشد آن جامعه رشد نخواهد کرد.حال بستگی دارد عیار نقد بر چه معیاری باشد.این هم نکته ای نیست که بر خوانندگان پوشیده باشد.سبک و سیاق حقیر نه از نظر ساختار تغییر کرده و نه با کسی مسامحه می کنم بلکه راه ام مشخص است .همانگونه که نقد می کنم نقد پذیر هم هستم.

در خصوص علی عبدلی نیز همین گونه است .بنده با عبدلی پژوهشگر چالش هایی را دارم و تا به این لحظه هنوز هم بر این باورم که آثار عبدلی (چه تاریخی و چه پژوهشی) بایستی نقد گردند وگرنه خدای ناکرده خصومت شخصی و یا آنچنانی با وی نداشته و ندارم و سخت بر این باورم که ایشان باید در این خصوص تجدید نظر نمایند .

از طرف دیگردر خصوص شعرهای عبدلی نظر مساعد دارم. البته نه به همه ی آن ها که اخیرن هم سخت بر ایده ای پای می فشارد بنام «فتوشعر» که بحث و نقد نظرش بماند برای بعد. یا شعرهای دوره جوانی اش که در مجله فردوسی جزو ده نفر برتر شده که قبلن در خصوص آن مطلبی را بنام «شعر پلاستیک» و چگونگی برجسته شدنش را یادآور شده بودیم .اما این از مقام و منزلت عبدلی شاعر نکاسته و نخواهد کاست.

به هر روی هر شاعری مجاز است برای خود ایده هایی داشته باشد و باید بداند در کنار چنین رویش هایی ریزش هایی هم هست و این هم به نظرم طبیعی است.نکته ی حایز اهمیتی که باقی می ماند این است که وقتی کتاب خوراکی های تالشی از طرف عبدلی منتشر شد خشتاونی اولین کسی بودند که به ایشان تبریک گفتند و این نشان دهنده ی آن است که برخی آثار وی قابل تحسین هستند در ذهن تالشان پاک نخواهد شد وعبدلی نباید به این باور باشد که قبلن هم در گفتگویی گفته بودند که تالشان اغلب با وی دشمنی می کنند .نه هیچ هم این گونه نبوده و نیست.

فراموش نکنیم مسرور ماسالی هم شعر زیبایی دارد البته تیتر شعر یادم نیست اما مصرعی هست تحت نام «ماهی پشتی سه دفه آلیشته شه» که بسیارتأثیر گذار که نقدی هم در خصوص آن نوشته ام .ولی همین مسرور ماسالی شعری سروده «الان وقته دازی گرمه سوقون بژنم» که در زاویه ای مخالف شعر اول قرار می گیرد .چرا که خشونت هیچ زمان نمی تواند در لوای لطافت شعر قرار بگیرد.عبدلی هم غزلی بسیار زیبا دارد بنام «واته مس» که حاوی مضامین بکر و پرمحتوایی است که در پروژه ای که از طرف خشتاونی برای میراث فرهنگی تدارک دیده شده بود و حتا برای ثبت و ضبط آن به استریویی به تهران رفته بودیم این غزل می درخشید و متأسفانه با توجه به اینکه خشتاونی رد پای انحرافی که در این پروژه حس نمودند در همان لحظه ی خروج از استریو کات اش نمود و عطایش را به لقایش بخشیدند ومتعاقبن  همان پروژه با اندکی تغییرو پیرایش و به در خواست یکی از مسئولین حوزه ی هنری رشت به آن حوزه ارسال شد و با کمال تأسف در آن پروژه هم همان رد پای  انحرافی دیده شد و به سرقت ـ و بنام دیگری ـ نمی دانم به چاپ رسید یا به فروش رفت ؟!.اسف ناک این که چه تبلیغات گسترده ای برای این سرقت ادبی در رسانه های مجازی شد.که ان شاءالله در وقت مناسب دنباله ی آن را خواهم گرفت .از قدیم گفته اند «ماهی را هر موقع از آب بگیری تازه است» .از اصل قضیه فاصله گرفتیم .منظور این بود که غزل عبدلی یکی از شاخص ترین شعرهای آن مجموعه بود که به نام رمضان به کام شعبان رفت . باز فراموش نکنیم عبدلی در «هفته نامه دامون» دوبیتی ای  چالش بر انگیزی هم دارد که بحث اش در این مقال نمی گنجد .به هر روی و باری به هر جهت بنده انگیزه ی نقد «شاله را»را چند سال پیش مد نظر داشتم و چون شعر را بصورت مکتوب داشتم در برخی از جاها که با زبان تاتی خلط پیدا می کرد از نظر خوانش دچار مشکل می شدم و بعد از اینکه شعر با صدای شاعر منتشر شد به آن نکات مبهم و بغرنج دست یافتم که در زیر با هم می خوانیم .

***

شعر «شاله راه» سروده شاعر بیست و چهار ساله ی دهه ی پنجاست.شاعری که در این سال شعر را سروده حدود پانزده سال فلاش بگی به گذشته ی خود زده است یعنی دوره ی نوجوانی خود.از آنجا بطور پلکانی قضایایی را موزاییکی می چیند و حال آن روزش را تطبیق داده به میانه دهه سی و چهل.

زمان که هر چه بگذرد گذشته اش شیرین تر از حال می شودچه آنکه مردم دهه پنجا هنوز هم سرخوش از گذشته شان هستند.خصوصن مردمی که در پیرامون شاعر «شاله راه» می زیسته اند .

کلیت شعر «شاله راه» تصویری ست ساده و صور خیال ومضامین و صنایع ادبی پیچیده به ندرت در آن یافت می شود . اینکه امروز به یک شعر نسبتن بلند لقب «منظومه» داده شود آنچنان واقع گرایانه نیست.شعری که تنها از چند صفحه تشکیل شده است . اما شاعر در این تصویر پردازی همانند مینیاتوریستی روبروی بوم نشسته صحنه ها را با رنگ و روغن تخیلات همانند جاده ای به دل خاطره ها پیوند می دهد.

سال های 1330 تا حدود 1340برای شاعر که دوره ی مهاجرتی زیادی را در پی داشته ، شاید خاطرات بیشماری را برایش رقم زده باشد .کما اینکه چنین بوده است.در گیر و دار این همه جابجایی های جغرافیایی فضای فکری شاعر نیز هر آن با مضامین متنوعی نطفه می بست چرا که در شروع شعر اگر به دقت نگریسته شود فلاش بگ وی به گذشته ی خود ،همه چیز را وانمود می کند و سال های گذشته ی عمرش را شیرین تر از حالش(سال 54) می داندو آن را برآورد یک آرزو می داند.

«آرزومَ ای روزی/ تک و تنخالی هنی /شالَ را کندی سریکا بنشم ...»شروع آرزو گونه ی شعر برای شاعر می تواند ناملایماتی را در پی داشته باشد.صحنه ها همانند قطار روی ریل از جلوی چشم شاعر می دوند.از درختان سر به فلک کشیده ی راش گرفته تا ونگاونگ گاوها و صدای زنگوله های شان ، قاطرهای تات های دستفروشی که زندگی را به کام شاله را نشینان با گیلاس و آلبالوهای خونین و زردآلوهای نشاط انگیز شیرین می کردند . در شعر «شاله راه» زندگی جاری بود و شاعر همانند کودکی گوش  نواخته است و با چشمانی خمار آلود و گوش هایی مملو آواهای دل نشین تا پرکشیدن به سرزمین خدای گان. زندگی جاری بود ، در دستان «هوری» که جوراب پشمی را نقش می زد و در «سویلَ دشت» فارغ از هیاهوی روزگار به دنبال زندگی روزمره خویش بود .

زندگی جاری بود با تاق زدن چند تخم مرغ و یک پاکت سیگار اشنو که در خورجین «ترکَ یدی»می طراوید و بر پشت قاطری با طمانینه می خرامید به «شاله راه» . زندگی جاری بود در قلم کج و معوج «مهدی ممد»که همچون نقاشی ناخوانای پیکاسو خیلی ها را سرگرم خواندنش می کرد و سرانجام اینکه شاید خود «مهدی ممد» هم قادر به خواندنش نبود .

زندگی در «شاله راه» جاری بود در ارواره پشت در پیرامون پارگاه «تلو» با خرامیدن گاوها و پارس سگان گله که سکوت دشت را می شکست.این را چه کسی می توانست حس کند؟جز شاعری که بر بال تخیلات خویش نشسته بود!

نقاشی زیبای شاعر در تصویر سازی کنار چشمه ساران «شاله راه» بود با پُرتره ای از دخترکان با آن لباس های زیبای اهورایی که در پیچ و خم ذهن شاعر رژه می رفتند.نوستالژی شاعر در حس بخشیدن به شور جوانی و عشقی که در درون شاعر فواره می زند و تخیل سیالی که از«شاله راه کندی سری» به پرواز در می آمد و قیقاج می زند و پارگاه «تلو» را در می نوردید و لابد تا «چینگی چمه»می کشاند.شاعرهمچون شئی تجسم یافته ، هنوز در شاله کندی سر» مسکوت مانده است و این روح هیجانی اش است که تمام پیرامون «شاله راه» را زیر پا می گذارد و با آهی جانسوز  فلاش بگی به گذشته می زند:

«ای روزی /آخ ای روزی / هنی از پاسگاه کولیکا بنشم ...» تا تراژدی های داغ از ذهن داغ تر از هیجاناتی که شاعر را در منِ کودکی خویش ذوب نموده است . رژه رفتن بوی کباب داغ «کل ممد» شاید دل و دماغ شاعر را غلغلک می دهد و یا زردالوهای تات های خونگرم مردم دوست که هم موجب امرار معاش شان بود و هم لبخند را بر لبان شاله نشینان می نشاند .چایی خونینه تن عقاب یا آلبالو نشان «حسن» که رقص استکان های لای انگشتانش دل و ذهن شاعر را می لرزاند باز زندگی جاری بود.

زندگی جاری بود در لبه ی تیز ساطور هزیه خالو(گویا پدر شاعر باشد)که در آن خون لاشه های قوچ های پروار «اولمه گریه» می چکید و این خود تزریق کننده مویرگ های مردمی بود که شاعر در میان شان می زیست .

معامله ی پایاپای مردمی بی ریا در تخیل شاعر چنان سرازیر می شود که همدلی و همزبانی و یا حتا غیر همزبانی را چنان به هم نزدیک و نزدیک تر می کرد که زندگی مردمان دهه سی و الی پنجاه مملو از آن بود.

شاعر هیچ فراموش نمی کند که سوزن های لحاف دوزی «اوستا مسا» هنوز حریال های آتشین و نارنجی را در مفرش های کوچ پاییزه مردم، به «گیلون» سرازیر می کرد تا جهاز دخترکان دم بختی که همه و همه در این بازارچه تاریخی سرچشمه گرفته اند را تکمیل کند.

آری زندگی جاری بود از انبر داغ و آتشین «ابیش» و «طوفان» که پینه دوزی می کردند.زندگی جاری بود از لبه گزن و جوالدوز «شاپور» و «هوشنگ» که چموش های خوش دوختی را به مردم عرضه می کردند .

می شنوید؟! آنسوتر صدای چوب جنگ دو طایفه ی «خلگوئن» و «شیرازی» ها را ؟! تنها برای یک کار بیهوده و عبث.آنسوتر تسبیح سپید و سیاهی که همچون ماری خوش خط و خال که «شاله راه» و «اولمه گیریه» را بهم می بافید. آری شاعر رمه های «شیری» را به تصویر کشیده است که تازه زادو ولد کرده اند.

شاعر همچنان سیال از پیچ و خم «شاله راه»به سرپایینی می رود و به نظاره می نشیند که «مشتُ گل» با اسبانی خسته و بی رمق با بار هندوانه از «گیلون» می آید.خسته  کوفته اما سرشار از امید که در میان «شاله راه» نشینان بار هجرت انداخته است .

و سرانجام رُفتن مه ی شبانگاهی و درخشیدن قرص ماه در دل آسمان صاف «شاله راه» و عشق شاعر و دلدادگی اش به کنار چشمه ساران و گره خوردن خیالش به لباس های فریبنده دخترکان دم بخت که شاعر را سحر و جادو کرده اند ـ آری «شاله راه»حکایت اش همچنان در ذهن شاعر باقی ست.

آلترناتیو شعر «شاله راه» همان انسان های گذشته ای هستند که برای شاعر به مثابه ی اسطوره بودند که هر یک از آنها نمادی از حرفه ی ماندگار همان دوره جغرافیایی بودند. مردان قصه ی شاعر «شاله راه» هرکدامشان در قامت خویش مردان کاریزماتیکی بودند که اسطوره وار می زیستند.به زندگی خویش و مردم رونق می بخشیدند.مردانی که هرکدام شان قهرمان نمادی بودند که امروز نه نامی از آنها باقی ست و نه نشانی؟!

اما این صدای شاعر دیروز است برای امروزیان وبا زمزمه ی یادگارهای اساطیری که برای نسل امروز هنوز در تخیل هم چنین نمادهایی گنجانده نمی شود.این صدای شاعر است با حسی از جنس زیستن و شگفتن در ساده گی و دلواپسی هایی که برای دل و ذهن شاعر همانند تکانه هایی متصور می گردد.

عبدلی برای آفریدن مفهوم ها نیاز به ابزاری داشته که همه را یکجا در «شاله راه» کاویده است. «شاعر در تصویربخشیدن به عمق دلواپسی‌های پیرامون‌اش سعی دارد با لحنی آرام، افق‌های آهسته دیدن را به نمایش بگذارد».

«شاله راه» جاده ی باریکه ای است به عمق سایه روشن خاطرات شاعر و مردمان پیرامونش که عمری را با آنها گذرانده است . «شاله راه» در همان بُرهه ی زمانی توانسته است برای شاعر جوان دهه ی پنجاه روزنه ای باشد تا بتواند در پیرامون آن جولان دهد ، دیده شود ، به پرواز درآید در میان هلهله دخترگان «مفرشه» بدست کنار چشمه ساران «شاله راه» غوطه بخورد اشک شوق بریزد به انتظار معشوق بنشیند ، لبخند بزند ، در ذهنش نقاشی کند و سرانجام «شاله راه» را در بومی مومیایی کند.

توصیف مستقیم احساس و عواطف از راه تماشای پدیده های موجود در اطراف شاعر ، تفکر اورا در یک محدوده ی تنگ محصور می کند . که گریز از این موقعیت بسته ، تلاش ذهنی بسیار قوی ضرورت حتمی است . که عبدلی در این پیچ و خم سرایش شعر «شاله راه» در آن گرفتار آمده است اما حصار تنک آن محدوده را توانسته به راحتی بشکند و گره های را در این شعر رمز گشایی کند و توانسته است فضای رئالیسمی برای آن خلق کند.



آخرین نظرات ثبت شده برای این مطلب را در زیر می بینید:

برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:

بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .

شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: